سینمای جهانیادداشت

«نهنگ» سیلی بر صورت مذهب بروشوری

فیلم «نهنگ» (The whale) از مهم‌ترین فیلم‌های اسکار 2023 بود و به همین سبب هم جایزه بهترین بازیگر مرد آکادمی، به برندن فریزر برای بازی در این فیلم تعلق گرفت. فیلمی که به زعم بسیاری از مخاطبان، پر از احساسات و غصه بود.

عرفان حاج‌بابایی

یادداشتی بر فیلم نهنگ

«نهنگ» (The whale) دو خط داستانی داشت. یکی پررنگ و دیگری، کم‌رنگ. خط داستانی پررنگ فیلم، روایتگر زندگی معلمی است که با چاقی مفرط سر و کله می‌زند و زندگی بسیار سختی از لحاظ جسمی و فیزیکی دارد و با دخترش، همسر سابقش و دوستش که عملا نقش پرستارش را ایفا می‌کند، دارای انواع و اقسام چالش‌های زیستی و روانی است.

موضوع این نوشته اما، خط کم‌رنگ قصه است. خطی که با ورود پسری به فیلم شروع می‌شود که در ابتدا خودش را مُبَلغ مذهبی کلیسای محل معرفی می‌کند و می‌خواهد به تصور خودش، چارلی(همان معلم چاق) و سایر اعضای خانه را با تعالیم مسیح و انجیل آشنا کند. آن پسر که به هوای تبلیغات مذهبی پا به خانه چارلی می گذارد، شروع می‌کند از روی بروشور به خواندن این تعلیمات و همین مسئله با واکنش تند مخاطبینش در آن خانه مواجه می‌شود و این فیدبک را می‌گیرد که ما گوشمان از این حرف‌ها پر است و جای این روضه خواندن‌ها، اینجا نیست. پسر ظاهرا مُبلغ اما از پا نمی‌نشیند. باز هم به آن خانه برمی‌گردد. برمی‌گردد تا باز هم از روی بروشورها و کتابچه‌های کلیسای محل، تبلیغ دین و خدا را بکند تا بلکه بتواند عده‌ای را به راه راست هدایت کند.

این بار اما وقتی به آن خانه می‌رسد که چارلی، به یک کمکِ ظاهرا ساده نیاز دارد. او می‌خواهد یک کلید را از روی زمین بردارد اما چاقی مفرط به او اجازه نمی‌دهد. پسرک مبلغ درست در همین لحظه از راه می‌رسد و آن کلید را به چارلی می‌دهد و اینجا به نظر من، گل کار است چرا که بیننده فیلم در معرض یک مقایسه قرار می‌گیرد. مقایسه‌ای بین دینِ شعاری و بروشوری با یک کمکِ ساده. کدامشان واقعا به بشر کمک می کند؟ کدامشان واقعا گره‌ای از کار یک فرد بازی می‌کند؟

حتما این جمله معروف را همه شنیده‌ایم که می‌گوید: «دست‌هایی که کمک می‌کنند، مقدس‌تر از لب‌هایی هستند که دعا می‌کنند.» این چند تکه از نهنگ، بیان سینمایی این جمله بود. اینجا چک اول به صورت مذهبِ شعاری و بروشوری برخورد کرد. جایی که یک خم شدن و برداشتن کلید، هزاربار گره‌گشاتر بود برای یک انسان مستاصلِ محصور در چنگال بیماری و تباهی تا یک عالمه پند و موعظه و نصیحت و دعوت و…

سیلی دوم به صورت مذهب کاریکاتوری و شعاری را خود کسی می‌زند که ما تقریبا تا اواخر فیلم فکر می‌کنیم خودش تبلیغ‌کننده این طرز تفکر است. پسر اهل کلیسای قصه ولی اعتراف می‌کند که مدتی است ارتباطش را با کلیسا قطع کرده چون او هم به این نتیجه رسیده که صرف سخنرانی کردن برای آدم‌ها، هیچ‌کس را به دین و مذهب علاقه‌مند نمی‌کند. پسرک خودش اعتراف می‌کند که با کشیش کلیسا بر سر این مسئله دچار اختلاف شد و راهش را جدا کرده است و الان هم فقط به هوای کمک کردن است که سراغ این خانه آمده و می‌خواهد واقعا، در میدان عمل، یک گام برای دیگری بردارد. گامی ولو کوچک در حد خم شدن و برداشتن یک کلید که دیگری از انجامش عاجز است. گام کوچکی که همانطور که گفتم، تاثیرش خیلی خیلی بیشتر از شعارهای حق‌به‌جانبی است که خیلی بعید است بتواند کمک زیادی به انسان گیج و سرگشته و گرفتار عصر حاضر بکند.

انسانی که با دیدن این فیلم به یک سوال دیگر هم احتمالا فکر می‌کند؛ خدا واقعا کجاست؟ در مسجد و کلیسا و کنیسه؟ و یا در میان همان دست‌ها و قدم‌هایی که برای کوچک‌ترین کمکِ ممکن به هم‌نوع، به حرکت در می‌آیند؟

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا