آرام مثل آلزایمر/یادداشتی بر فیلم الیزابت گم شده است

جهانگیر شاهولد
چندین سال پیش، زمانی که در خانۀ یکی از دوستانم مهمان بودم، پدر 65 ساله و از نظر فیزیکی سلامتش هم آنجا بود. بعد از حال و احوال محترمانه، از کارم پرسید و من هم پاسخش را دادم. من هم از روزهای بازنشستگیاش پرسیدم و پاسخ داد: «خداروشکر بد نیست. صبحها با قطار میرم کرمان. اونجا کبوترهای حرم امام رضا رو بستهبندی میکنیم و میفرستیم بندرعباس. ظهر هم بعضی وقتها میرم قبرس دیزی میزنم و لباس کردی وارد میکنم». ابتدا تصور کردم شوخی میکند. بعد دوستم از پشت سرش اشاره کرد که پدرش به آلزایمر (زوال عقل) مبتلاست و حرفهایش مفهوم زیادی ندارد. این تصویر سالهاست که با من است. از آنچه بیمار مبتلا به آلزایمر میبیند و حس میکند، درکی نداشتم.
در دو سه سال اخیر حداقل دو فیلم با داستانی با محور بیماری آلزایمر در کلاس جهانی ساخته شده است. اولی «پدر» که جایزه نقش اول اسکار 2020 را برای آنتونی هاپکینز افسانهای به همراه داشت و دومی فیلم «الیزابث گم شده است» که علاوه بر جوایز بسیار، جایزۀ بفتای 2020 هنرپیشۀ نقش اول را برای گلندا جکسون به ارمغان آورد.
بازگشت گلندا جکسون هنرپیشه اکنون 86 سالۀ انگلیسی و برندۀ دو جایزه اسکار بعد از 27 سال به پرده نقرهای و بازی شگفتانگیز او در فیلم «الیزابث گم شده است»، چنان آهنگ ثابتی دارد که مانند یک معلم به آرامی آنچه در ذهن یک بیمار آلزایمری میگذرد را به بیننده آموزش میدهد. ترکیب زمانی و مکانی دو بار گمشدن یک انسان در زندگی یک نفر به فاصلۀ هفتاد سال، به خلق موقعیتهای بینظیری در فیلم منجر شده است. از سوی دیگر بازی اغواگرانۀ «سوفی راندل» در این فیلم که این روزها او را در نقش خواهر تامی شلبی در سریال محبوب «پیکی بلایندرز» به یاد داریم، به جنبۀ سینمایی فیلم افزوده است.
فیلم «الیزابث گم شده است» – یک قسمت مستقل از “شاهکار” (در PBS این یکشنبه) است که توسط «آندرها گیب» بر اساس داستانی از «اما هیلی» نوشته شده و «آیسلینگ والش» آن را کارگردانی کرده است.
داستان فیلم، «ماد» (با بازی گلندا جکسون) را در موقعیتهایی پر از لحظههای دراماتیک قرار میدهد: الیزابت بهترین دوست او، ناگهان ناپدید شده است و «ماد» مصمم است او را پیدا کند. واقعیت غمانگیز در فیلم آن است که «ماد» به دلیل ابتلا به آلزایمر و عدم اعتماد اطرافیان به حرفهایش، نمیتواند کسی را متقاعد کند که الیزابت واقعا گم شده است. «ماد» با نوشتن یادداشتهایی درباره عینک الیزابت و چند گلدان مشکوک شکسته، تحقیقات یکنفرۀ خود را شروع میکند و هر زمان که به یاد میآورد الیزابت گم شده، دوباره به سراغ کاغذپارههایش میرود. چنین چیدمانی برای یک معمای ساده عالی است، اما ماجرای فیلم «الیزابت گم شده است» پیچیدهتر از اینهاست. شخصیت اصلی یعنی «ماد» که از فراموشی به سمت زوال عقل پیش میرود، تقریباً تمام مدت روی صفحه نمایش است، چه در زمان حال و چه در نقش نوجوانیاش (با بازی لیو هیل) در یک خط داستانی موازی که 70 سال پیش اتفاق میافتد.
فیلم با وجود فلاشبکهای گاه و بیگاه به جهان سیاه و سفید نوجوانی «ماد»، به هیچ وجه از ریتم نمیافتد و با آنکه به کندی پیش میرود، بیننده را با خود همراه میکند. پایانبندی غیر قابل حدس فیلم و بستن داستان، به جذابیت فیلم کمک بسیاری میکند.
«مایک هیل» منتقد نیویورک تایمز دربارۀ «الیزابت گم شده است» مینویسد: «آیا این فیلم شایستگی بررسیهای هیجانانگیز بریتانیایی در اکران آن در سال 2019 و جوایز شاید اجتنابناپذیر از جمله بفتا و امی بینالمللی را داشت؟ آیا میتوانست با وجود کاندیداتوری در چهار بخش، جوایز بیشتر دریافت کند؟ نه واقعا، اما این تقصیر گلندا جکسون نیست. او یکی از چیرهدستترین و باهوشترین هنرپیشههای زن عصر ماست».
ساخت چنین فیلمهایی با داستانهای شگفتانگیز و در عین حال باورپذیر، به درک ما از یک بیماری کمک شایانی میکند. یک فیلمِ درست، میتواند چندین برابر مستندهای آموزشی به شناخت ما از آنچه بیمار مبتلا به آلزایمر از جهان پیرامونش درک میکند، کمک کند. چیزی که نمونهاش در سینمای وطنی خیلی کمتر به چشم میخورد.
حالا دیگر میدانم آنچه پیرمرد در آن روز برایم گفت، واقعاً در ذهنش اتفاق میافتاد و برای او واقعی بود. صبحها با قطار به کرمان میرفت. آنجا کبوترهای حرم امام رضا را بستهبندی میکرد و به بندرعباس میفرستاد. ظهرها هم گاهی در قبرس دیزی میخورد و لباس کردی وارد میکرد.